من مات غریبا مات شهیدا
هر کسی غریبانه بمیرد شهید مرده است
جمعه شب بود دو تا زنگ خورد موبایلم! بچه شیعه...بچه شیعه...تلفن را برداشتم و زنگ زدم! رضا فتاحی خبر شهادت پدرش را بهم گفت. روز تشییع جنازه یعنی 28/1/90 رفتیم بیمارستان امام که بتوانم لحظاتی را ثبت کنم. در سردخانه هم یک باری گیر دادن سر دوربین...رفتیم بهشت زهراس...توی راه هم کمی فیلم گرفتم تا شستن و...مراسم خک سپاری...که در اواسط کار نیز دوباره گیر دادند به دوربین و متاسفانه نشد لحظه تدفین را به تصویری بکشم...
6،4 مگابایت/برای موبایل
دانلود کلیپ تصویری غیرمستقیم
+ این فیلم در یوتوب فارسی
نوشته شده توسط : آماتور
4،8 مگابایت/برای موبایل
دانلود کلیپ تصویری غیرمستقیم
+ این فیلم در یوتوب فارسی ، یوتوب و یوتوب
دوشنبه 22 فروردین نود سرکارم بودم که ناگهان تلفن زنگ خورد! بچه شیعه بود...توی همایش سایبری های قم دیده بودمش! حتی اسمشو نمی دونستم...گفت اینجا یک جانبازی هست که بهش رسیدگی نمیشه! دوربین بردار بیا...من اصلاً احتمال نمی دادم بحث خیلی جدی باشه...با رضا فتاحی مسئول سایت بچه شیعه رفتیم بالا...وقتی وارد اتاق شدم شوک بهم وارد شد! یک جانباز در حال کما بدون هیچی! ماجرا این بود که دستگاهی که برای تنفس مصنوعی بود، خراب بود و باید دستی تنفس مصنوعی داده می شد. دوربین را خواستم بیرون بیاروم یکی از فامیل های رضا به من پرخاش کرد که چرا اومدی؟ تا حالا کجا بودی؟ بیای جلو...(البته حق هم داشت) دوربین را روشن کردم و با اضطراب فیلم گرفتم. دو دقیقه ای شد. وقتی از در اومدیم بیرون به رضا فتاحی گفتم جانباز چه کسی شماست؟ گفت پدرم!!! جا خودم...ار در که اومدم بیرون دم در حراست ما را گرفت و بعد بحث و حرفهایی سوار موتورمون کردند...منتها آزاد شدیم!
از در رفتیم بیرون و نشستیم توی ماشین رضا فتاحی و باهاش مصاحبه کردم...ماه عسل شد این فیلم...چون می ترسیدم کسی بیاد چندباره دوربین را بگیره مدام چک می کردم یک هو دوربین به چپ و راست می رفت...
+ مطالب و واکنش های جالبی طی ساخت این فیلم کوتاه ایجاد شد...
==============================
تقدیم به مسعود ده نمکی+ فیلم
سلام آقای دهنمکی.
بار اول که شنیدم دارید فیلم می سازید آن هم از جبهه،آن هم طنز، باورم نشد. آخر دهنمکی "شلمچه" کجا و فیلم طنز کجا؟ قبل از آن، آخرین بار عکستان را روی مجله فکه دیده بودم، داشتید باغداری می کردید آقا مسعود! اما حالا در کسوت کارگردان و تهیه کننده ای معروف هستید.
آقای دهنمکی عزیز!
وقتی برخی نوشته های "شلمچه" را می خواندم(البته بعد از تخته شدن در مجله تان!!!) اشکم جاری می شد و دلم پر می کشید به سمت آسمان شلمچه. اما اخراجی های زنجیره ای تان را که دیدم نه اشکم جاری شد و نه حتی دلم لرزید!
آقا مسعود!
این روزها که همه را به صف کرده اید جلوی سینماهای کشور(!!!) تا نشانشان بدهید بسیجی که بود و چه کرد و چه شد؛ کمی آنسوتر، از پل بی خیالی که بگذری، به خیابان یادگاران جنگ که برسی، کوچه ای را خواهی یافت که انتها ندارد،درب اول نه!، درب دوم پلاک 8. آنجا همان بسیجی هایی خفته اند ... نه ... همان بسیجی هایی ایستاده اند(بسیجی همیشه ایستاده است) که فیلمشان را ساخته اید! آنجا چشمان همسری، نگاه فرزندی، بی تاب لحظه ای نگاه پدرانه است. آنجا سکانس بغض بدون کات است، قلب پزشک کلوز آپ است و نگاه پرستار سیاه و سفید! آنجا گریمور همان بازیگر است که عمری صورتش را با سیلی سرخ نگاه داشته. آنجا صداگذار موسیقی متن را صدای نم نم اشک همراهان مریض انتخاب کرده است. آنجا لحظه به لحظه اش هیجان است و شور. هرلحظه یکی پر می کشد. ولی ... آنجا کسی صف نکشیده برای تماشا! شاید دیگر کسی پایان غمناک را نمی پسندد. و مردم چه ارزان از دست می دهند این لحظات ناب را!
آقای دهنمکی عزیز!
ما سه بار پای فیلم شما نشستیم، شما هم یکبار پای فیلم ما بنشین و واقعی ترین لحظات از زندگی رزمندگان واقعی را ببین! این فیلم طنز نیست اما اگر بخندید هم ایرادی ندارد. این فیلم بلیط نمی خواهد، کمی انصاف می خواهد.
ارادتمند شما
ذهن زیبا
دانلود فیلم تقدیمی به آقای دهنمکی
پ.ن: ... اگر در "شلمچه"ات تخته شد، روز "عاشورا" صبح که شد برو "فکه" کمانتو وردار، دنبال راه موندن بگرد.
شلمچه_شماره خداحافظی
پ.ن(25فروردین):مطلع شدم عباس فیلم ما (شهید احمد فتاحی) شب گذشته شهید شد!... سری به نیزه بلند است در برابر زینب!
http://www.zm66g.iranblog.com/?mode=DirectLink&id=873148
نوشته شده توسط : آماتور
مصاحبه کوتاه با نوجوان روستایی-روستای رستم آباد ورامین
توی پست "آش انقلابی" از نوجوان روستایی سخن گفتم دیدم توی تدوین کار "آش انقلابی" از این مصاحبه کمتر از یک دقیقه نمی شود استفاده کرد به همین دلیل می زارمش روی وبلاگ گروه که احیانا در بین راش هایم گم نشود! کاش هم ما یک راش بودیم و کسی ما را تحویل می گرفت گم نشویم...
524 کیلوبایت
دانلود کلیپ تصویری غیرمستقیم
+ دیدن این فیلم در یوتوب فارسی...کلیک کنید
+ دیدن این فیلم در یوتوب...کلیک کنید
نوشته شده توسط : آماتور
اکران اینترنتی ورژن 2 اپیزود 3 فیلم پول توجیبی
کاری از سعید ابراهیمی
1،5 مگابایت/برای موبایل
دانلود کلیپ تصویری غیرمستقیم
+ دیدن آنلاین در یوتوب فارسی...کلیک کنید
نوشته شده توسط : آماتور
آش پختن و خوردن موضوع شدیدا تکراری و کلیشه ای هست.
اما مادربزرگ به شدت سیاسی من آش هایش رنگ و بویی دیگر دارد...
وقتی در خانه ها برای دادن آش می رفتیم می گفت آش به نیت سلامتی امام زمان عج...یادمه زنگ می زد می گفت بیاید روستا امروز آش می پزم برای سلامتی سید حسن نصرالله
ریکشن های جالبی می دیدم! اینجا در خانه یک افغانی هست! مادربزرگم در زد. رفتم آن طرف کوچه! دیدم ناگهان خانمی در را باز کرد! حجاب داشت...منتها فیلمبرداری را متوقف کردم! بیرون نیامد! گفتم دیگه فیلم نمی گیرم بیا آش را بگیر بعد آمدم در این زاویه! یا اینکه روستاهایی چه می گفتند...
داشتیم آش میدادیم دو بچه در حال بازی بودند! رفتم جلو! گفتم بزارید عکس بگیرم...یکی شان در رفت...اما این ماند! عجب قبافه های زیبایی دارند این روستاهایی آدم کیف می کند. باهاش چند دقیقه ای مصاحبه کردم!
+ عهدی که با بچه ها بستیم سر ساختن فیلم های داستانی و مستند کوتاه هست...این هم ان شاء الله اولین مستند کوتاه منتها باید نریشن بگذارم روش...
+ منتظر اکران این مستند کوتاه نیز باشید...
نوشته شده توسط : آماتور
روز چهارم فیلمبرداری مستند شهید حسن قنبری
با خستگی کامل از اینکه دوستان(سعید) نگذاشت کمی استراحت کنیم راهی پایگاه شهدا شدیم...
با آقای تاجیک مصاحبه کردیم...
رفتیم زیرزمین یا آب انبار! جایی که حسن را برق گرفت...نوبت بازسازی بود..باید تمیزش می کردیم...
علی محمدی دست به کشف و شهود زده بود! مدام صدایی برمیخواست...که فلان چیز را گیر آوردم! از حسن هم چند عکس گیر آورد
رفتم لباس پوشیدم! آن طور که از بچه های حاضر در صحنه شنیده بودیم! صحنه را بازسازی کردیم. فیلم را سعید گرفت که خوب در آمد
من میگم هواکشی سو به بهشت! جایی که حسن را برق گرفت...واقعا ترسیدم!!!
نوشته شده توسط : آماتور
طرحش برای مهدی مقصودی بود. نوشتمش...سوره ق آیه 19 و جاء السکره الموت بالحق...
اول براشون چیزی که نوشته بودم خواندم!
خوبی و البته سختی کار این بود که همه نظر می دادند...مهدی مقصودی اول فیلم می گرفت
نوبت سعید شد برای فیلمبرداری..داشتم برایش توضیح می دادم چه باید بکند...
مهدی مقصودی(آ 4 فرانسه)طرحشو داد...فیلم گرفت...بازی کرد...پوستر هم طراحی می کند بزن زنگو...اینجا بدل از من بازی میکنه...
همه نگاه می کنیم...نظر می دهیم...کار گروهی...ولی خیلی زمان بره...
این شخص احمد ابراهیمی! عکاس این کار!!! وقتی رفتم عکسا رو دیدم حدود 50 درصد فولو بود! در این عکس هم چون ما مشکل صدا داریم گفتیم میکرفونی را سر چوبی نصب کنیم. منتها میکرفون سعید جواب نداد. میکرفون من هم کوتاه بود!
توی هر عکسی که توضیح نمیدن! سعید(روح) و مهدی(پنجاه و دو درصد)...عکاس احمد!
اینجا مهدی لارویی اشهد را در گوش من زمزمه می کنه...با میکرفون گرفتیم.
من میگم دست التماس...
خسته شدم بگیر...
حب نه! گیر کردن به یک شی...
رفتیم بیرون باید لیوان را می شکستیم! اما امان از آمدن و رفتن آدم ها و ماشین ها! هم به صدای شکستن نیاز داشتیم هم خورده های شکسته شده
بابا فوکوس-فولو!
منتظر اکران این فیلم کوتاه باشید...
نوشته شده توسط : آماتور
لیست کل یادداشت های این وبلاگ